سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...
سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...

سهراب...سکوت...

تنها ، و روی ساحل،
مردی به راه می گذرد. 


نزدیک پای او
دریا، همه صدا.
شب، گیج در تلاطم امواج. 


باد هراس پیکر
رو می کند به ساحل و در چشم های مرد
نقش خاطر را پر رنگ می کند.
انگار 


هی میزند که :مرد! کجا می روی ، کجا؟
و مرد می رود به ره خویش.
و باد سرگران
هی میزند دوباره: کجا می روی ؟ 


و مرد می رود.
و باد همچنان...
امواج ، بی امان،
از راه میرسند 


لبریز از غرور تهاجم.
موجی پر از نهیب
ره می کشد به ساحل و می بلعد
یک سایه را که برده شب از پیکرش شکیب.

دریا، همه صدا.
شب، گیج در تلاطم امواج.
باد هراس پیکر
رو می کند به ساحل و ... 

.......................................... 

... 

نظرات 4 + ارسال نظر
دیوونه 1391,08,13 ساعت 19:36

کاش می توانستم

دست اتفاق را بگیرم که نیفتد

دست خودتو بزار تو دست خدا که نیوفتی...

رنگ و روی جدید مبارک

هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی

کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـد

بــعـضی از عـهـدهــا را

روی قــلـب هـا هــم مـی نــویــسـیـم …

حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد …

شـکـسـتَنـشـان

یـک آدم را

مـی شـکند……!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد