سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...
سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

سکـــــــــــــــــــــوت...

سکوت...

حلالمــــ کن منو عشقمـــ حلالمـــ کن که مجبورمـــــ


که راهی جز گذشتن نیست حلالمــــ کن که معذورمــــ


حلالمــــ کن اگه حالا تورو تنهات می ذارمـــــ


نه این دل جای دیگه ست و نه از عشق تو بیذارمــــ


حلالمــــ کن اگه گفتمــــ تو با دیگری خوشبختی


اگه میرمــــ بدون تو نگو بی عشق و سرسختی


بگو وقتی دارمــــ میرمــــ با اون آروم آرومی


حلالمـــ کن که میدونمـــ تو حالمــــ رو نمیدونی


حلالمـــ کن که با چشمات بهمـــ گفتی دوسش داری


بذار داغون شه این قلبمـــ بگو تنهاش نمی ذاری


حالامـــ که اون بیشتر لیاقت تورو داره


که می دونمـــ واسه چشمــــ تو چیزی کمـــ نمی ذاره


حلالم کن که ستاره، هنوزمـــ کنار ماهه


میرمـــ و کاش می دونستی دل من همـــ بی گناهه


حلالم کن که با رفتن نمیره عشقت از یادمــــ


حلالم کن که گریونم که عشقت داده بر بادمـــ


حلالم کن منو عشقمـــ حلالمـــ کن که مجبورمــ

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 1390,09,09 ساعت 12:56

تواون شـام مـهـتـاب کـنـارم نـشـسـتـی عجب شـاخ گلوار بـه پایم شکستی

قــلــم زد نـگــاهــم بـه نـقـش آفـریــنـی کــه صــورتـگری را نبود این چـنـیـنـی

پــریــزاد مــه را چـه آسـان کـشـیــدی خــدا را بــه شــورتــماشـا کـشیـد ی

تو دونـستـه بـودی چـه خـوش باورم مــن شـکفـتـی وگفتی ازعـشق پرپرم من

تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی تاب تا گفتم دلت کو تو،گفتـی کـه دریـاب

قـسـم خـوردی بـر مـا که عـاشقتریـنـی تــو یــه جمع عـاشق تـو صـادقتـرینی

هـمــون لــحــظــه ابـری رخ مـاه آشـفـت به خـودگفتم ای وای مبادا دروغ گفت

گـذشـت روزگـاری از اون لـحـظـه ی نـاب که مـعـراج دل بـود بـه درگـاه مـهـتـاب

در اون درگه عـشق چه محتاج نشسـتم تـو هر شـام مهتاب به پایت شکستم

سلام...
مرسی از همه شعرای زیبایی که واسه وبلاگ خودت میفرستی...

[ بدون نام ] 1390,09,09 ساعت 12:58

شعر: شام مهتاب

شاعر: مینا جلایی

خواننده : داریوش اقبالی


تو اون شام مهتاب کنارم نشستی



عجب شاخه گل‌وار به پایم شکستی



قلم زد نگاهت به نقش‌آفرینی



که صورتگری را نبود این‌چنینی



پریزاد عشق رو مه‌آسا کشیدی



خدا را به شور تماشا کشیدی







تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من



شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من



تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی‌تاب



تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب



قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی



تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی



همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت



به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت







گذشت روزگاری از اون لحظه ناب



که معراج دل بود به درگاه مهتاب



در اون درگه عشق چه محتاج نشستم



تو هر شام مهتاب به یادت شکستم



تو از این شکستن خبر داری یا نه



هنوز شور عشق رو به سر داری یا نه







تو دونسته بودی چه خوش‌باورم من



شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من



تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی‌تاب



تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب



قسم خوردی بر ماه که عاشق‌‌ترینی



تو یک جمع عاشق تو صادق‌ترینی



همون لحظه ابری رخ ماه رو آشفت



به خود گفتم ای وای مبادا دروغ گفت







هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری



من اون ماه رو دادم به تو یادگاری







هنوز هم تو شب‌هات اگه ماه رو داری



من اون ماه رو دادم به تو یادگاری







من اون ماه رو دادم به تو یادگاری



من اون ماه رو دادم به تو یادگاری

[ بدون نام ] 1390,09,09 ساعت 13:03

ترانه: یاور همیشه مومن
ای بداد من رسیده
تو روزای خود شکستن
ای چراغ مهربونی
تو شبای وحشت من
ای تبلور حقیقت
توی لحظه های تردید
تو شبو از من گرفتی
تو منو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی
برای من تکیه گاهی
برای من که غریبم
تو رفیقی جون پناهی

یاور همیشه مومن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری
برای من شده عادت
ناجی عاطفه ی من
شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من
از تن تو خون گرفته
اگه مدیون تو باشم
اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره
که منو دادی نشونم
اگه مدیون تو باشم
اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره
که منو دادی نشونم

وقتی شب شب سفر بود
توی کوچه های وحشت
وقتی هر سایه کسی بود
واسه بردنم به ظلمت
وقتی هر ثانیه ی شب
تپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست
بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونی
به تنم مرحم کشیدی
برام از روشنی گفتی
پرده شبو دریدی

یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری
برای من شده عادت
ای طلوع اولین دوست
ای رفیق آخر من
بسلامت سفرت خوش
ای یگانه یاور من
مقصدت هرجا که باشه
هر جای د نیا که باشی
اونور مرز شقایق
پشت لحظه ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت
سپر بلای من بود
تنها دست تو رفیق
دست بی ریای من بود
یاور همیشه مومن
تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری
برای من شده عادت

__________________

[ بدون نام ] 1390,09,09 ساعت 13:04

ترانه: پرنده ی مهاجر

ای پرنده مهاجر ، ای پر از شهوت رفتن
فاصله قد یه دنیاست ، بین دنیای تو با من


تو رفیق شاپرکها ، من تو فکر گلمون
تو پی عطر گل سرخ ، من حریص بوی نونم


دنیای تو بینهایت همه جاش مهمونی نور
دنیای من یه کف دست روی سقف سرد یک گور


من دارم تو آدمکها میمیرم ، تو برام از پریها قصه میگی
من توی حیله وحشت می پوسم ، برام از خنده چرا قصه میگی


کوچه پس کوچه خاکی ، در و دیوار شکسته
آدمهای روستایی ، با پاهای پینه بسته


پیش تو یه عکس تازه است واسه آلبوم قدیمی
یا شنیدن یه قصه است از یه عاشق قدیمی

برای من زندگی اینه ، پر وسوسه پر غم
یا مثل نفس کشیدن ، پر لذت دمادم

ای پرنده مهاجر ، ای همه شوق پریدن
خستگی کوله بار ، روی رخوت تن من

مثل یک پلنگ زخمی پر وحشته نگاهم
میمیرم اما هنوزم دنبال یه جون پناهم


نباید مثل یه سایه ، زیر پاها زنده باشیم
مثل چتر خورشید باید روی برج دنیا واشیم
من دارم تو آدمکها میمیرم ، تو برام از پریها قصه میگی
من توی حیله وحشت می پوسم ، برام از خنده چرا قصه میگی


[ بدون نام ] 1390,09,09 ساعت 13:06


ترانه: دستهای تو

ای که بی تو خودمو تک و تنها میبینم
هر جا که پا میزارم تورو اونجا میبینم

یادمه چشمای تو پر درد و غصه بود
قصهء غربت تو قد صدتا قصه بود
یادتو هرجا که هستم با منه
داره عمره منو آتیش میزنه

تو برام خورشید بودی توی این دنیای سرد
گونه های خیسمو دستای تو پاک میکرد

حالا اون دستا کجاس اون دوتا دستای خوب
چرا بی صدا شده لب قصه های خوب

من که باور ندارم اون همه خاطره مرد
عاشق آسمونا پشت یک پنجره مرد

آسمون سنگی شده خدا انگار خوابیده
انگار از اون بالاها گریه هامو ندیده

یادتو هرجا که هستم با منه
داره عمره منو آتیش میزنه

[ بدون نام ] 1390,09,09 ساعت 13:08

ترانه: گفتگو با دل
به تو میگم که نشو دیوونه ای دل
به تو میگم که نگیر بهونه ای دل

من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم

به تو میگم عاشقی ثمر نداره
واسه تو جز غم و دردسر نداره

من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم

عقلمو زیر پا گذاشتی رفتی
تو منو مبتلا گذاشتی رفتی
به غم زمونه ای دل
منو جا گذاشتی رفتی

به خدا منو رسوا کردی ای دل
همه جا مشتمو وا کردی ای دل
فتنه برپا کردی ای دل
منو رسوا کردی ای دل

میدونم تو دیگه عاقل نمیشی
تو دیگه برای من دل نمیشی
میدونم تو دیگه عاقل نمیشی
تو دیگه برای من دل نمیشی

من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم

به تو میگم که نشو دیوونه ای دل
به تو میگم که نگیر بهونه ای دل

من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم

به تو میگم عاشقی ثمر نداره
واسه تو جز غم و دردسر نداره

من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم
من دیگه بچه نمیشم آه...
دیگه بازیچه نمیشم

[ بدون نام ] 1390,09,09 ساعت 13:09

ترانه: جزیره

من همون جزیره بودم
خاکی و صمیمی و گرم
واسه عشق بازی موجها
قامتم یه بستر نرم

یه عزیز دردونه بودم
پیش چشم خیس موجها
یه نگین سبز خالص
روی انگشتر دریا

تا که یک روز تو رسیدی
توی قلبم پا گذاشتی
غصه های عاشقی رو
تو وجودم جا گذاشتی

زیر رگبار نگاهت
دلم انگار زیرو رو شد
برای داشتن عشقت
همه جونم آرزو شد

تا نفس کشیدی انگار
نفسم برید تو سینه
ابرو بادو دریا گفتن
حس عاشقی همینه

اومدی تو سرنوشتم
بی بهونه پا گذاشتی
اما تا قایقی اومد
از من و دلم گذشتی

رفتی با قایق عشقت
سوی روشنی فردا
من و دل اما نشستیم
چشم به راهت لبه دریا

دیگه رو خاک وجودم نه گلی هست نه درختی
لحظه های بی تو بودن میگذره.... اما به سختی

دل تنها و غریبم داره این گوشه می میره
ولی حتی وقت مردن باز سراغتو میگیره

میرسه روزی که دیگه قعر دریا میشه خونم
اما تو دریای عشقت باز یه گوشه ای می مونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد